فاطیمافاطیما، تا این لحظه: 13 سال و 4 روز سن داره

تیه کال مامان

تیه کال دختر چشم عسلی من

دلنوشته

سلام دختر نازنینم . امروز هم مثل همیشه بی تاب از ندیدنهایت هستم. بی  تاب از نبودنهایت، نمیدانی چ زجری می کشد مادری که ماه هاست صورت فرزندش را ندیده و تنها ارتباطش با دخترش یک شماره یک بوق ک یا به خاموشی تلفن ختم می شود و یا ب صدای دخترکی ناراحت ک ناراضی از شنیدن صدای مادر حقیقی اش. می دانم تحت تاثیر پدر و نا مادریت قرار گرفته ای میدانم. گله ای از تو نیست. دیشب دلتنگت شدم تماس گرفتم و تو باز هم سرد جوابم را دادی . ناراحت از اینکه چرا من دادخواست برای ملاقات تو کردم. تو فکر می کنی از پدرت شکایت کردم ن عزیزم. گوش به حرفهای اطرافیانت نده من فقط میخاهم روزی را مشخص کنم ک تو را ببینم . دیشب به من گفتی ک نمی خاهی مرا ببینی، قلبم ب درد آمد نمی ...
18 ارديبهشت 1399

غریبانه ها

چ غریبانه به انتظار دیدرات نشسته ام در روزهایی ک بوی تو را می دهد و با عطر گلهای اردیبهشت به بدرقه ات می آیند. برگشته ام به سالهای پیش، همان سالها که امیدم را به دستان و چشمان تو گره زدم تا تو بیایی و مرا غرق خود کنی. شبها تا صبح ب فکر دیدن روی تو بیدار می ماندم و همدمم بیداریم عطر گلهای لاله عباسی باغچه ی همسایه بود که مرا سرمست و شاد از دیدن روی تو میکرد. وقتی که آمدی دنیایم جان گرفت. گویی فرشته ای در دستانم نهاده اند. نمیدانی چ معصوم بودی و چه معصومانه به من خیره می شدی. باور نمی کردم لطف خدا این چنین شامل حالم شده باشد. اگر از من بهترین خاطره زندگیم را بپرسند یک مرتبه روز تولد یادم می آید. شاد بودم از کنار تو بودن گاهی گلایه از...
8 ارديبهشت 1399
1